عمر کوتاه و شبها تیره و طولانی

ماه تو خالی و آدمها همه پوشالی

پناه من از زندگی، شده خوابهای پر از کابوس

لحظه ها تیری است که خطا میرود

اندیشه نسیمی است که بر تن آدم تب دار می وزد

عشق سرگرمی کودکانه در دست بزرگان است

زندگی موهبتی است بر رندان 

جاهلان زجه ن امید را نشخوار میکنند

زندگی در کالبد فقرا یخ بسته است

آنانکه سری به تن دارند کامشان رواست

خدایا نکند بره ای نیآمده اسیر گرگ گردد

این هم دعای مادرهاست

و گرگی که خود مادر است چه کند .

 


 

یک جرعه آب، تکه ای نان

یک ذره دلخوشی و یک دنیا درد

یا که همه نعمت و شادی و گاهی غم

و نقطۀ پایان، آنجاکه همه بالاخره به آن میرسند

ایستگاهی که ازبودنت پشیمان میشوی و

عطای دنیا را به لقایش می بخشی و از خود می پرسی

که چه شود، و می میری و هیچی هم نمیشود به همین راحتی .

 


تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

لایف استایل ایرانی پیمانکار شما گچ پلیمری سیمین سمنان درس و مدرسه شرکت شهید مطهری شوراب بانک اطلاعات مشاغل سرزمین تنهایی جالب و عجیب | بهترین پرتال اینترنتی